موسیقی

موسیقی فارسی و تصنیف

موسیقی

موسیقی فارسی و تصنیف

بایگانی
  • ۰
  • ۰
ترنج ۲۰۰۷ آری آری آری مرکز موسیقیِ حوزه هنری به گفته خود محسن نامجو، این آلبوم بدون اجازه و توسط نشر موسیقی آوای باربد، بدون اینکه درآمدش برای محسن نامجو و گروه همراه باشد به فروش می‌رسد.[۷]
جبر جغرافیایی ۲۰۰۸ آری آری آری Nedai Records  
آخ ۲۰۰۹ آری آری آری Stradivarius با همکاری گلشیفته فراهانی[۱۸]
بوسه‌های بیهوده ۲۰۱۱ آری آری آری    
الکی ۲۰۱۱ آری آری آری   آلبوم زنده، حاصل کنسرت در دانشگاه استنفورد
سیزده/هشت ۲۰۱۲ آری آری آری .Payam Entertainment, Inc کار نوشتن آهنگ‌ها در آمریکا و بین سال‌های ۲۰۱۱ تا ۲۰۱۲ میلادی انجام شده‌است.[۱۹] آلبوم حاوی هشت قطعه است که در طول کنسرت نامجو در دانشگاه برکلی کالیفرنیا ضبط شده‌است.[۲۰]
از پوست نارنگی مدد ۲۰۱۴ آری آری آری دف-دف پروداکشن  
صفر شخصی ۲۰۱۶ آری آری آری    
آوازهایی از شرق ۲۰۱۷ آری   آری   توسط ارکستر (NBE) تنظیم و اجرا شده‌است.
مولفهٔ عزلت ۲۰۱۷ آری آری آری دف-دف پروداکشن  
بر چلهٔ کمان اشک ۲۰۱۸ آری آری آری    
سودای من ۲۰۱۹
  • arsham soso
  • ۰
  • ۰
  • arsham soso
  • ۰
  • ۰

صدای سه تار

سه تار دارای صدایی مخملی و ظریف بوده از آنجایی که که با کنار ناخن انگشت سبابه دست راست نواخته می‌شود، صدای ساز ارتباط مستقیمی با اعصاب و روان نوازنده پیدا می‌کند و از این رو سه تار را اغلب همدم اوقات تنهایی خوانده‌اند.

اغلب شنوندگان، ساز سه تار را دارای لحن و نوای غمگینی احساس می‌کنند، اما نوازندگان معاصر موسیقی ایرانی در تلاش برای توسعه موسیقی مدرن و نوی ایران، آثاری آفریده‌اند که با حال و هوایی که تا دو دهه پیش از این ساز تصور می‌شد کاملاً متفاوت است.

  • arsham soso
  • ۰
  • ۰

اجزا سه تار

کاسهٔ سه‌تار از نظر ساختاری مانند کاسهٔ عود یا تنبور بوده ولی کوچک‌تر از آنها و گلابی‌شکل است. درازای کاسه سه‌تار از ۲۶ تا۳۰ سانتی‌متر، پهنای آن به تناسب بین ۱۲ تا ۱۶ سانتی‌متر و ژرفایش نزدیک ۱۳ سانتی‌متر است و معمولاً از چوب توت یا گردو ساخته می‌شود. ساختار کاسه، هم می‌تواند یک تراش یک تکه از چوب باشد و هم از ترک‌های جداگانه و به هم چسبیده ساخته شده باشد.

بدنهٔ سه‌تار؛ شامل کاسه، صفحه و خرک (پل روی صفحه). در انتهای کاسه نیز سیم‌گیر قرار دارد.

صفحه

روی کاسهٔ سه‌تار با تخته‌ای نازک از چوب پوشیده شده‌است که به آن صفحه گفته می‌شود. صفحه دارای سوراخ‌هایی برای خروج صدا است و معمولاً دست راست نوازنده روی آن قرار می‌گیرد اما در مواردی خاص برای افراد چپ دست، عکس این مورد صادق است.

دسته

درازای دسته ۴۰ تا ۴۸ سانتی‌متر و قسمتی که گوشی‌ها در آن تعبیه می‌شوند ۱۲ سانتی‌متر و پهنای دسته ۳ سانتی‌متر است. بعضی از سازندگان برای زیباتر شدن و همچنین برای افزایش عمر مفید ساز، از نوعی استخوان که معمولاً استخوان شتر است برای پوشاندن دسته استفاده می‌کنند.

خرک

تصویر خرک سه‌تار از بالا و پهلو. خرک سه‌تار را می‌توان به‌راحتی جدا کرد.

خرک قطعه‌ایست متحرک که روی صفحه و به فاصلهٔ سه انگشت از انتهای کاسه قرار دارد. عرض خرک سه‌تار بین ۵ تا ۶ سانتی‌متر و ارتفاع آن کمتر از ۱ سانتی‌متر بوده و از جنس چوب ساخته می‌شود. سیم‌ها پس از عبور از شیارهای کم‌عمق روی خرک از طول دسته عبور کرده و توسط شیطانک به گوشی‌ها می‌رسند.

سیم‌گیر

سیم‌گیر در بخش پایانی کاسه ساز قرار دارد و برای نگهداری سیم‌ها استفاده می‌شود. در گذشته سیم‌گیر را بیشتر از جنس استخوان می‌ساختند، اما امروزه نوع چوبی آن معمول‌تر است.

شیطانک

شیطانک بین قسمت اصلی دسته و پنچهٔ ساز قرار می‌گیرد و جنس آن از استخوان یا پلاستیک است. کاربرد شیطانک در هدایت و تقسیم‌بندی سیم‌ها در قسمت بالای دسته می‌باشد.

گوشی

سیم از یک طرف به سیم گیر در انتهای کاسه و از طرف دیگر به گوشی‌های کوک شونده در انتهای دسته ساز بسته می‌شوند. با چرخاندن گوشی‌ها می‌توان ساز را کوک کرد.

پرده

پرده‌ها نخ‌های باریکی از جنس رودهٔ حیوانات یا ابریشم هستند که در عرض دستهٔ سه‌تار به صورت سه‌لایی و چهارلایی بسته می‌شوند و وظیفهٔ تقسیم‌بندی فواصل موسیقایی را برعهده دارند. تعداد پرده‌ها ۲۶ عدد است که که یکی از آن‌ها قبل از شیطانک بسته می‌شود و فاصلهٔ آن با شیطانک در صدای سه‌تار مؤثر است.

فواصل پرده‌ها از خرک و شیطانک به این شرح است (طول سیم مرتعش 66 cm):

  • arsham soso
  • ۰
  • ۰

سه‌تار از سازهای زهی و مضرابی موسیقی ایرانی است که با ناخن انگشت اشارهٔ دست راست[توضیح ۱] نواخته می‌شود. این ساز، دارای ۴ سیم از جنس فولاد و برنز است که به موازات دسته، از کاسه تا پنجه کشیده شده‌اند. سه‌تار دارای ۲۸ پردهٔ قابل حرکت از جنس روده‌ی حیوانات یا ابریشم است. صدای آن ظریف و تو دماغی و تا حدودی غمگین است و گستره صوتی آن از هنگامِ بمِ دو زیر خط حامل تا لا بمل بالای خط حامل و در نتیجه نزدیک به ۳ اکتاو است.[منابع ۱]

سه‌تار پیشتر هم‌خانواده با سازهایی چون دوتار و تنبور بوده‌است و امروزه به تار بسیار نزدیک‌تر است. در موسیقی دستگاهی ایران استفاده از سه‌تار بسیار رواج دارد؛ گرچه بیشتر برای تک‌نوازی مورد استفاده قرار می‌گیرد. این ساز برای هر دستگاه کوک ویژه‌ای دارد ولی فاصلهٔ چهارم یا پنجم پایین رونده معمولاً بین سیم‌های اول و دوم ثابت است.

نوازندگان سه‌تار برای اجرای آن، در حالت نشسته روی زمین یا صندلی، کاسهٔ ساز را به صورت مورب و با زاویهٔ ۴۵ درجه روی ران راست قرار داده و با سر انگشتان دست چپ روی پرده‌ها (دستان‌ها) ی روی دستهٔ سه‌تار حرکت می‌کنند و با انگشت اشارهٔ دست راست خود به سیم‌ها ضربه می‌زنند. معمولاً برای نوازندگی فقط انگشتان اشاره، میانی، حلقه و در بعضی موارد انگشت کوچک دست چپ استفاده می‌شوند اما در آثار استادان، استفاده از انگشت شست برای پرده‌گیری روی سیم بم نیز کاربرد دارد. در حین نوازندگی سه‌تار، می‌توان با زخمه‌زدن نزدیک به خرک، صدا را کمی زبر و خشن کرد؛ و با انجام این کار نزدیک به گلوی ساز، صدایی نرم و ملایم و اصطلاحاً پخته‌تر تولید می‌شود.

در ساخت ساز سه‌تار از چوب (معمولاً گردو و توت و افرا) برای بدنه، و (توت) برای صفحه و (گردو) برای دسته و از فلز (برنز و فولاد) برای سیم‌ها و از استخوان برای تزئینات دسته، شیطانک و گاهی اوقات سیم‌گیر استفاده می‌شود.

  • arsham soso
  • ۰
  • ۰


دکتر و بیمار

مردی از شدت دل درد به جان آمده صد ناله و آهش به زبان آمده از درد درونش به فغان آمده بادرد نهان آمده نزدیک یکی دکتر لایق که در امر شفای همه‏ درد و بلا بود چو حاذق بدو عرضه کند درد درون را.

مرد بیمار چو آمد به درون مطب دکتر دانا که بوده ست در انجام عمل فرز و توانا ، سلامی و پیامی بنمودی به یکی منشی دکتر به آن خانم آکتور که او بود هنرمند و به صد حیله و ترفند ستاندی به عناوین مکرر ویزیتی سه برابر به صد عشوه ز بیمار بلا دیده و این بسته زبون را.

داد آن مردک بیچاره و آواره بدو هرچه که فرمود زنقدینه موجود به آن منشی پر رو به آن خانم پرگو . به او گفت بده وعده دیدار به این خسته بیمار که شاید بکند درد دل از این تن تبدار برون را.

عاقبت دید طبیب آن تن تبدار ،آن مردک بیمار و به او گفت که بایست سریعاً بشوی بستری و بازشود زیر شکم چونکه نموده است ورم روده کورت وگرنه بپُکَد روده ، سرازیر کند رو سوی گورت لذا زود ببایست درآورد زتن روده برون را.

الغرض رفت سوی تخت عمل تا که در آرند دَمل از شکمش تاکه شود راحت از این درد و شود بار دگر سرخ رخ زرد وشکم را بدریدند و به دنبال دمل داخل اشکم بدویدند ولی چونکه طبیب بود توانا و در انجام عمل زیرک و دانا بجای دَمَل و روده کورش درآورد ز او معده و یک کلیه بیمار و نشد چاره دردش عمل دکترورفت از کف او معده و آورده شد از اشکم او کلیه برون را.

حال گویم بتو این قصه سر بسته بدانی و بخوانی و تو هرگز نخوری گول و به مطب نخوری وول و تنت را نسپاری به کف دکتر نالایق وآنکس که به تبلیغ شده لایق و دانا و توانا ، چونکه درمان نکند دردتو را بلکه که آسان بکند مرگ تورا ، زود براند تنت از صحنه برون را.

عذر خواهی کنم از دکتر بادقت و دلسوز که آگه بود این قصه جانسوز که بیمار چه دردی وچه رنجی بکشیدی وسوی مطب دکتر بدویدی وبا خرج و خراجات پزشکش بشود قبله حاجات و نباشند خداوند رضا تا که درآرند طبیبان به سرش ظلم و جفا و نکنند از تن او درد برون را.

  • arsham soso
  • ۰
  • ۰

تسبیح خداوند تعالی

دوستان، آمده ام باز، که این دفتر ممتاز، کنم باز و شوم قافیه پرداز و سخن را کنم آغاز به تسبیح خداوند تبارک و تعالی که غفور است و رحیم است، صبور است و حلیم است، نصیر است و رئوف است و کریم است، قدیر است و قدیم است. خدایی که بسی نعمت سرشار به ما آدمیان داده، گهرهای گران داده، سر و صورت و جان داده، تن و تاب و توان داده، رخ و روح روان داده، لب و گوش و دهان داده، دل و چشم و زبان داده، شکم داده و نان داده، زآفات امان داده، کمالات نهان داده، هنرهای عیان داده و توفیق بیان داده و اینها پی آن داده،‌که از شکر عطا و کرمش چشم نپوشیم و زهر غم نخروشیم و زهر درد نجوشیم و تکبر نفروشیم و می از ساغر توحید بنوشیم و بکوشیم که تا از دل و جان شکر بگوییم عنایات خداوند مبین را.

آفریننده ی دانا و خداوند توانا و مهین خالق یکتا و بهین داور دادار، کزو گشته پدیدار، به دهر این همه آثار، چه دریا و چه کهسار، چه صحرا و چه گلزار، چه انهار و چه اشجار، اگر برگ و اگر بار، اگر مور و اگر مار، اگر نور و اگر نار و اگر ثابت و سیار.

خدایی که خبردار بود از همه اسرار، غنی باشد و غفار، شود مرحمتش یار، درین دار و در آن دار، به اخیار و به زهاد و به عباد و به اوتاد و به آحاد و به افراد نکوکار، خدایی که عطا کرده به هر مرغ پرو بال، به هر مار خط و خال، به هر شیر بر و یال، به هر کار و به هر حال بود قبله ی آمال و شود ناظر اعمال، فتد در همه ی احوال از او سایه ی اقبال به فرق سر آن قوم که پویند ره خیر و نکوکاری و دینداری و هشیاری و ایمان و صفا و کرم و صدق و یقین را.

آرزومندم و خواهنده که بخشنده به هر بنده شکیبایی و تدبیر و توانایی و بینایی و دانایی بسیار که با پیروی از عقل ره راست بپوییم و زهر قصه ی شیرین و حدیث نمکین پند بگیریم ونصیحت بپذیریم و چنان مردم فرزانه بدان گونه حکیمانه در این دارجهان عمر سرآریم که از کرده ی خود شرم نداریم و ره بد نسپاریم و به درگاه خدا شکر گزاریم که ما را به ره صدق و صفا و کرم و عدل چنان کرده هدایت از سر لطف و عنایت که زما خلق ندارند شکایت. به ازین نیست حکایت، به از این چیست درایت، که ز حسن عمل ما به نهایت، همه کس راست رضایت، چه خداوندو چه مخلوق خداوند، به گیتی همه باشند ز ما راضی و خرسند و به توفیق الهی بتوانیم در این دار فنا زندگی سالم و بی دغدغه ای داشته باشیم و در آن دار بقا نیز خداوند کند قسمت ما نعمت فردوس برین را.

  • arsham soso
  • ۰
  • ۰

مژده ای فرقۀ عشاق که هنگام وصال است ، نه ایام ملال است ؛ ز اندوه برآیید ، طرف عیش گرایید که آن دلبر دلجوی دلارا که نهان بود ز انظار و خفی بود ز افکار و بسی در طلبش جامه دریدند و سحر آه کشیدند و از او نام و نشان هیچ ندیدند و به صد مهر و وفا از کرم و لطف و صفا پرده برانداخته از عارض و در دایرۀ جمع شده شمع و به صد جلوه عیان است و به عاشق نگران است و هزاران ز محبان وفادار طرفش رخت کشیدند و دل از خویش بریدند و به مقصود رسیدند و کنون مرحلۀ ماست که از جان بشتابیم و رهِ دوست بیابیم و گل وصل بچینیم و رخ یار ببینیم و در آن بزم نشینیم و به میخانۀ وحدت ز کفش جام بنوشیم و در آن روضۀ وصل ابدی راه بپوییم و به هم راز بگوییم و از آن نغمۀ جانبخش و ز الحان روانبخش دلی تازه نماییم و ز دل زنگ دوئیّت بزداییم و دَرِ صلح و محبت بگشاییم که خود داده صلا شاه و گدا را

-----------------------------------------------------------------------

اتاق جادو

آن شنیدم که یکی مرد دهاتی هوس دیدن تهران سرش بود و پس از مدت بسیار مدیدی و تقلای شدیدی به کف آورد زر و سیمی و رو کرد به تهران، خوش و خندان و غزلخوان ز سر شوق و شعف گرم تماشای عمارات شد و کرد به هر کوی گذرها و به هر سوی نظرها و به تحسین و تعجب نگران گشت به هر کوچه بازار و خیابان و دکانی.

در خیابان به بنائی که بسی مرتفع و عالی و زیبا ونکو بود و مجلل، نظر افکند و شد از دیدن آن خرم و خرسند بزد یک دو سه لبخند و جلو آمد و مشغول تماشا شد و یک مرتبه افتاد دو چشمش با آسانسور، که آن چیست؟ برای چه شده ساخته، یا بهر چه کار است؟ فقط کرد به سویش نظر و چشم بدان دوخت زمانی.

ناگهان دید زنی پیر جلو امد و آورد بر آن دگمه پهلوی آسانسور به سر انگشت فشاری و به یک باره چراغی بدرخشید و دری واشد و پیدا شد از آن پشت اتاقی و زن پیر و زبون داخل آن گشت و درش نیز فروبست. دهاتی که همان طور بدان صحنه‌ی جالب نگران بود، زنو دید دگر باره همان در به همان جای ز هم واشد و این مرتبه یک خانم زیبا و پری چهره برون آمد از آن ، مردک بیچاره به یک باره گرفتار تعجب شد و حیرت چو به رخسار زن تازه جوان خیره شد و دید در چهره‌اش از پیری و زشتی ابداً نیست نشانی.

پیش خود گفت که: (( ما در توی ده این همه افسانه‌ی جادوگری و سحر شنیدیم، ولی هیچ ندیدیم به چشم خودمان همچه فسون کاری و جادو که در این شهر نمایند و بدین سان به سهولت سر یک ربع زنی پیر مبدل به زن تازه جوانی شود افسون کزین پیش، نبودم من درویش، از این کار، خبردار، که آرم زن فرتوت و سیه چرده خود نیز به همراه درین جا که شود باز جوان آن زن بیچاره و من هم سر پیری برم از دیدن وی لذت و‌ با او به ده خویش چو بر گردم و زین واقعه یا بند خبر اهل ده ما، همه ده را بگذارند ، که در شهر بیار ند زن خویش چو دانند به شهر است اتاقی که درونش چو رود پیر زنی زشت ، برون آیداز آن خانم زیبای جوانی!
 

  • arsham soso
  • ۰
  • ۰

تفرقه بنداز و حکومت کن :

باغبانی که به تدبیر و عمل ، بین همه اهل محل ، بود مثل ، رفت به بوستان خود و وارد آن باغ شد و دید که یک سید و یک صوفی و یک عامی از آن باغ بسی میوه فرو چیدند و گرمند به خوردن.شد از این مفت خوری سخت غضبناک و بسی چابک و چالاک ، کمر بست کز آن باغ دفاعی بکند ، جنگ و نزاعی بکند . لیک در اندیشه فر رفت و به خود گفت:«بخواهم من اگر یک نفری با سه نفر جنگ کنم ، هیچ توانایی این کار ندارم ، چه کنم ؟ » عاقبت الامر به یاد روش "تفرقه انداز و حکومت کن" افتاد و دلش گشت بسی شاد ، کزین راه تواند به مجازات رساند سه نفر مفتخور و مفت بر و دفع کند رنج و ضرر را.

رفت اول به بر عامی و گفت:«این دو نفر گر که از این باغ دوتا میوه بچینند ، بزرگند و سترگند ، یکی سید والاست ، یکی صوفی داناست . غرض ، هر دو شریفند و متین ، هر دو عزیزند و امین ، اهل دل و اهل یقین ، هر دو چنانند و چنین ، لیک تو آخر به چه حق داخل این باغ شدی؟ » سید و صوفی چو شنیدند از او این سخنان ، هر دو هواداری از او کرده و گفتند : «صحیح است و درست است.»

سه تایی بدویدند به عامی بپریدند و به ضرب لگد و سیلی و اردنگ از او پوست بکندند و از آن باغ برونش بفکندند.چو او رفت برون ، صاحب باغ آمد و رو کرد بدان صوفی و باخشم و غضب گفت که :«ای صوفی ناصاف ، که دور است سرشت تو از انصاف و قرین است به اجحاف ، رفیق تو که یک سید ذوالقدر و جلیل است ، از این باغ اگر میوه خورد ، در عوض خمس خورد ، حق خود اوست ، تو دیگر به چه حق دست زدی میوه ی باغ من محنت زده ی خون به جگر را؟»

سید این حرف چو بشنید ، بخندید و بتوپید بدان صوفی و گفتا که : «صحیح است و درست است :خود این حرف حسابی است .» پس از گفتن این حرف فتادند دوتایی به سر صوفی بد بخت و زدندش کتکی سخت و فکندندش از آن باغ برون . صوفی افسرده و پژمرده ، کتک خورده ، برون رفت و فقط سید بیچاره به جا ماند که آمد به برش صاحب آن باغ و بگفتا که :«کنون نوبت تنبیه تو گشته است . تو ای مرد حسابی ، به چه جرات قدم اندر توی این باغ نهادی؟ مگر این باغ از آن پدرت بود ؟ تو آخر به چه حق میخوری از میوه ی باغی که بود حاصل خون جگر من ؟ تو که باید به همه ، درس درستی و امانت بدهی ، خود ز برای چه نهی در ره اجحاف و ستم پای ؟ » پس از این سخنان جست و بچسبید گریبانش و او را هم از آن باغ برون کرد .غرض ، عاقبت الامر ، بدین دوز و کلک ، یک نفری راند ز باغ آن سه نفر را.

  • arsham soso
  • ۰
  • ۰

رفت آن سوار کولی با خود تو را نبرده

شب مانده است وبا شب تاریکی فشرده

کولی کنار آتش رقص شبانه ات کو

شادی چرا رمیده آتش چرا فسرده

رفت آنکه پیش پایش دریا ستاره کردی

رفت آنکه پیش پایش دریا ستاره کردی

چشمان مهربانش یک قطره ناسترده

رفت آن سوار کولی با خود تو را نبرده

می رفت گرد راهش از دود آه تیره

نیلو فرانه در باد پیچیده تاب خورده

سودای همرهی را گیسو به باد دادی

سودای همرهی را گیسو به باد دادی

رفت آن سوار و با خود یک تار مو نبرده

رفت آن سوار و با خود یک تار مو نبرده

  • arsham soso